از کنار مسجد که رد میشدم

از کنار مسجد که رد میشدم
کارگر بابت دست به کمر ایستادنش از صاحب کار طلب مزد می کرد.
استاد اخلاق از حساب و کتاب میگفت!
و جوانان شهر منتظر معجزه ی جهانی شدن .
مردی با لباس خاکستری بر بالای منبر می گفت:
حق با من و شماست دو دوتا میشه پنج تا .دمتون گرم.
زنده باد آزادی…( هیپیپ هورا)
اما بر دیوار گلی مسجد با رنگ سرخ نوشته شده بود:
حق با من و تو نیست حقیقت فقط خداست.

اشتراک گذاری
۲۳ فروردین ۱۳۸۸
1047 بازدید
کد مطلب : 149

از کنار مسجد که رد میشدم

کارگر بابت دست به کمر ایستادنش از صاحب کار  طلب مزد می کرد

استاد اخلاق از حساب و کتاب میگفت!

و جوانان شهر منتظر معجزه ی جهانی شدن .

مردی با لباس خاکستری بر بالای منبر می گفت:

حق با من و شماست دو دوتا میشه پنج تا .دمتون گرم.

زنده باد آزادی…( هیپیپ هورا)

اما بر دیوار گلی مسجد با رنگ سرخ نوشته شده بود:

حق با من و تو نیست حقیقت فقط خداست

8 پاسخ به “از کنار مسجد که رد میشدم”

  1. بی دین گفت:

    عالی بود
    ماها شب قدر میگم خدا و 364 روز دیگه سال رو می گیم خرما

  2. raesi گفت:

    besyar ziba bod

  3. جوادي گفت:

    نقد منصفانه و زيبا
    پول آب را باید داد پول برق را جدا
    :‏)

  4. محمد گفت:

    خدایا ما را از حقیقت خود آگاه نما

  5. قاسمی نژاد گفت:

    وای…………. من دیگه باید برم بمیرم
    خدایا ، این چه رسمیه که برنامه نویس و نقاش و بنا و کله پاچه ای دارن متن ادبی از خودشون در می کنند.
    🙂
    شوخی کردم جلب بید………

  6. بیننده گفت:

    یخ زدم این مطلبت
    مثلا یعنی چی این…………….

  7. ... گفت:

    خدایامن در کلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری … من چون تویی دارم و تو چون خود نداری …
    زیبا بود .

  8. ميري گفت:

    گفتند که یافت می نشود گشته ایم ما
    گفتند آن که یافت می نشود آنم آرزوست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *