از کنار مسجد که رد میشدم

از کنار مسجد که رد میشدم
کارگر بابت دست به کمر ایستادنش از صاحب کار طلب مزد می کرد.
استاد اخلاق از حساب و کتاب میگفت!
و جوانان شهر منتظر معجزه ی جهانی شدن .
مردی با لباس خاکستری بر بالای منبر می گفت:
حق با من و شماست دو دوتا میشه پنج تا .دمتون گرم.
زنده باد آزادی…( هیپیپ هورا)
اما بر دیوار گلی مسجد با رنگ سرخ نوشته شده بود:
حق با من و تو نیست حقیقت فقط خداست.

اشتراک گذاری
۲۳ فروردین ۱۳۸۸
961 بازدید
کد مطلب : 149

از کنار مسجد که رد میشدم

کارگر بابت دست به کمر ایستادنش از صاحب کار  طلب مزد می کرد

استاد اخلاق از حساب و کتاب میگفت!

و جوانان شهر منتظر معجزه ی جهانی شدن .

مردی با لباس خاکستری بر بالای منبر می گفت:

حق با من و شماست دو دوتا میشه پنج تا .دمتون گرم.

زنده باد آزادی…( هیپیپ هورا)

اما بر دیوار گلی مسجد با رنگ سرخ نوشته شده بود:

حق با من و تو نیست حقیقت فقط خداست

8 پاسخ به “از کنار مسجد که رد میشدم”

  1. بی دین گفت:

    عالی بود
    ماها شب قدر میگم خدا و 364 روز دیگه سال رو می گیم خرما

  2. raesi گفت:

    besyar ziba bod

  3. جوادي گفت:

    نقد منصفانه و زيبا
    پول آب را باید داد پول برق را جدا
    :‏)

  4. محمد گفت:

    خدایا ما را از حقیقت خود آگاه نما

  5. قاسمی نژاد گفت:

    وای…………. من دیگه باید برم بمیرم
    خدایا ، این چه رسمیه که برنامه نویس و نقاش و بنا و کله پاچه ای دارن متن ادبی از خودشون در می کنند.
    🙂
    شوخی کردم جلب بید………

  6. بیننده گفت:

    یخ زدم این مطلبت
    مثلا یعنی چی این…………….

  7. ... گفت:

    خدایامن در کلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری … من چون تویی دارم و تو چون خود نداری …
    زیبا بود .

  8. ميري گفت:

    گفتند که یافت می نشود گشته ایم ما
    گفتند آن که یافت می نشود آنم آرزوست

پاسخ دادن به بیننده لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *