از کنار مسجد که رد میشدم
از کنار مسجد که رد میشدم
کارگر بابت دست به کمر ایستادنش از صاحب کار طلب مزد می کرد.
استاد اخلاق از حساب و کتاب میگفت!
و جوانان شهر منتظر معجزه ی جهانی شدن .
مردی با لباس خاکستری بر بالای منبر می گفت:
حق با من و شماست دو دوتا میشه پنج تا .دمتون گرم.
زنده باد آزادی…( هیپیپ هورا)
اما بر دیوار گلی مسجد با رنگ سرخ نوشته شده بود:
حق با من و تو نیست حقیقت فقط خداست.
اشتراک گذاری
۲۳ فروردین ۱۳۸۸
2216 بازدید
کد مطلب : 149
از کنار مسجد که رد میشدم
کارگر بابت دست به کمر ایستادنش از صاحب کار طلب مزد می کرد
استاد اخلاق از حساب و کتاب میگفت!
و جوانان شهر منتظر معجزه ی جهانی شدن .
مردی با لباس خاکستری بر بالای منبر می گفت:
حق با من و شماست دو دوتا میشه پنج تا .دمتون گرم.
زنده باد آزادی…( هیپیپ هورا)
اما بر دیوار گلی مسجد با رنگ سرخ نوشته شده بود:
حق با من و تو نیست حقیقت فقط خداست
عالی بود
ماها شب قدر میگم خدا و 364 روز دیگه سال رو می گیم خرما
besyar ziba bod
نقد منصفانه و زيبا
پول آب را باید داد پول برق را جدا
:)
خدایا ما را از حقیقت خود آگاه نما
وای…………. من دیگه باید برم بمیرم
خدایا ، این چه رسمیه که برنامه نویس و نقاش و بنا و کله پاچه ای دارن متن ادبی از خودشون در می کنند.
🙂
شوخی کردم جلب بید………
یخ زدم این مطلبت
مثلا یعنی چی این…………….
خدایامن در کلبه ی فقیرانه ی خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریائی ات نداری … من چون تویی دارم و تو چون خود نداری …
زیبا بود .
گفتند که یافت می نشود گشته ایم ما
گفتند آن که یافت می نشود آنم آرزوست