انقلاب فرهنگي و دانشگاه اسلامي – ضرورت عبور از شعار
دانشجويانمان با خواندن جزوه توليدي 30 سال پيش اساتيد و منابع درسي 50 سال گذشته و كتب بعضا ضعيف اسلامي در دانشگاه در مسيري مي روند كه ديگر نياز به حمله غرب نيست و با اين اوصاف آنچنان گوي سبقت را از غرب ربودهايم كه دشمن فقط با اهداي بورس به نخبگان، ماحصل توليد ما را فرآوري مي كند و بهخورد خودمان مي دهد
از بهمن 1357 تا فروردين 1358 و از شهريور 1362 تا آذر 1363 و از دهه شصت تا حال حاضر، وقتي نگاهمان به صفحات فرهنگ، هنر، انديشه و… روزنامه ها و هفتهنامه ها مي افتد، همه را نقد مي بينيم. نقد نابهساماني هاي فرهنگي، كمبودها و سوء مديريتها؛ و جالب آن كه تيتر اكثر مطالبشان شبيه به هم است. «انقلاب فرهنگي تهديد يا فرصت»، «دانشگاه اسلامي، بايد ها و نبايدها»، «چرا تصفيه اساتيد سكولار» و يا تكرار مكررات سخنان ديگران. امام عزيز سفر كردهمان مي فرمايند: «برويد وحدت حوزه و دانشگاه كنيد» ما هم واگويه مي كنيم و فرياد مي كشيم كه برويم با حوزه وحدت كنيم؛ و يا رهبر فرزانه انقلاب مي گويند «جنبش نرمافزاري» ما هم مي گوييم… و معلوم نيست كه چه كسي و يا كساني بايد عمل كنند به اين راهبردها!
گويا كار من و شما و امثال ما شده است كه قلمي بچرخانيم، كاغذي سياه كنيم كه بعضا تعداد صفحات جريدهمان بيشتر شود و يا خود را از عذاب وجدان نسبت به درد واقعي جامعه دانشگاهي كشورمان خلاص كنيم.
با همه اين نقزدن ها، ديگر نمي خواهم به رسم ديگران بگويم كه همه بدبختي ها از آن موقع شروع شد كه دانشگاههايمان مثل لباس پوشيدنمان، با چشم و همچشمي ساخته شد؛ و چون فلان كشور دانشگاه داشت، ما هم بايد دانشگاه داشته باشيم و يا اگر مي خواستيم تجددمان را به رخ ديگران بكشيم، سه چهار تا حرف قلمبه غربي را به زبان مي رانديم؛ بلكه مي خواهم بگويم در حقيقت عقبافتادگي و غربزدگي ما در ايران از آنجا شروع شد كه مردممان براي گزينش راه و رسم زندگيشان ميان معمم و مكلا مردد شدند. از يك سو، جمع مكلا بهواسطه رشد مادي غرب و حمايت ويژه آنها از خود، خط و نشان جدي براي مدارس ديني مي كشيدند و از سوي ديگر، عدم تحول در مدارس ديني باعث شده بود كه مردم براي رفع نيازهاي خود به سوي متجددان بروند.
مردمي كه تا ديروز تمامي نيازهاي خود براي پيشرفت مادي و معنوي را از مدارس ديني طلب مي كردند، اينبار با پديدههايي مواجه مي شدند كه روز به روز از توجه به اصالت خويش دور ميافتادند. مدارس ديني كه تا مدتي محل رجوع علوم روز زمان خود بودند و در كنار فقه و اصول، رياضيات، پزشكي، نجوم، معماري و دهها رشته ديگر در آن تدريس مي شد، بهواسطه جبر پادشاهان نالايق زمانه و عدم توجه اساتيد حوزه، در توليد علم با توقف و يا كندي روبهرو شدند و از سوي ديگر، با ايجاد مراكز تازه اين پايگاه را تضعيف كردند.
گفتند: دارالفنون ايجاد كردهايم، پزشكي و مهندسي را اين جا بخوانيد؛ اگر تمايل به علوم انساني داريد، به مدارس ديني برويد. سپس دانشكده ايجاد كردند و گفتند: چه معني دارد كه علوم اجتماعي خود را در دين بيابيد، وقتي جامعهشناسي هست! روانشناسي هست! حقوق هست! فلسفه هست! آن هم كپي شده از تمدن پيشرفته غربي! پس جوانان به سوي دانشگاه بياييد كه اگر مي خواهيد همچون آلمان، انگليس، آمريكا ابرقدرت شويد! و يا شهره شويد و ميزي در اختيار شما قرار گيرد! رمزش در پيروي از مكتب شرق و غرب است!
كمي بعد و با همين استدلال هاي قلدرمآبانه ادعا كردند كه ديگر حوزه مي خواهيم چه كار؟! مدارس ديني را تعطيل و مظاهر آن را حذف و عالمان را خلع لباس كردند كه البته اينچنين تصميماتي از سوي فرد بيسوادي مانند رضاخان آنچنان دور از ذهن نبود.
از آن زمان بود كه موجبات تيرهبختي ملت ايران فراهم شد؛ حتي پس از كنار رفتن رضاخان قلدر و رفع انسداد فيزيكي از مدارس ديني و تأسيس مدارس و دانشگاه هاي نوين به سبك غربي، شاهد آن بوديم كه حوزه وجود داشت، حوزوي فعال بود، اما حوزه فاقد تحول و دانشگاه فاقد بنيان هاي اجتماعي ايراني و اسلامي؛ لباس مردمان غربي و كلمات انگليسي و فرانسوي لقلقه زبانمان شد. چراكه دانشگاهي كه حتي ساختمان آن را هم آلمان ها برايمان ساخته بودند، به ما گفته بود كه پيشرفت در ايران در تبعيت از غرب خلاصه ميشود. در اين زمان طبيعي بود كه در حوزه و دانشگاه اگر كسي هم اين شكاف و خطر بزرگ را درمي يافت و فرياد مي زد، كسي صدايش را نمي شنيد، كما اينكه امام خميني(ره) در سنين جوانيشان به اين مسئله بارها اشاره كرده بودند.
اما به مصداق عبارت مشهور «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد»، ظلم پهلوي و ديكتاتوري محمدرضا و سردمدارانش در غرب از يك سو و وجود شخصيت برجسته و بيبديل امام خميني(ره) و محبوبيت ايشان بهواسطه مقابله با ديكتاتوري و استعمار از سوي ديگر، باعث شد كه دانشگاه و حوزه تحت تأثير عمق درايت و رهبري ايشان قرار گرفته و همين امر باعث نزديكي و قرابت ميان اين دو نهاد توليدكننده فكر در كشور شود. بهطوري كه روشنگري امام باعث شد تا مكلا و معمم وارد مبارزه با رژيم پهلوي و اربابانش شدند، بهگونه اي كه مطهري، شريعتي، مفتح و… همگي از خاستگاه مبارزاتي اسلامي مي گفتند و اسلام را صاحب برنامه براي اداره زندگي مي دانستند. اين وحدت در سايه مديريت امام راحل، و همچنين وجود دشمني همچون دژخيمان پهلوي تأثير بسيار شگرفي در شكلگيري انقلاب داشت. حسينه ارشاد و مسجد دانشگاه تهران محل اظهار نظر اين دو قشر شد و فضا داشت تا بدانجا مي رفت كه يك انقلاب فرهنگي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در دانشگاه ها شكل گيرد.
اما…! امروز چه بايد گفت؟
بهنظرم اگر قرار باشد خائنترين اشخاص و گروه ها در مقابله با ملت ايران را معرفي كنيم، در كنار گروهكهايي مانند مجاهدين خلق (منافقين) بايد به دو گروه ديگر هم اشاره كرد، يكي از اين گروه ها آن كساني هستند كه موجبات اختلاف در حسينيه ارشاد و جدايي شهيد مطهري و شهيد مفتح با دكتر شريعتي را فراهم كردند و اين اجماع تازه شكل گرفته ميان حوزه و دانشگاه را بر هم زدند و ديگري گروهك فرقاني كه انديشمندان برجسته حوزه و دانشگاه همچون، آيت ا… مطهري و آيت ا… دكتر مفتح را به شهادت رساندند. به اعتقاد من اگر اين دو اتفاق نمي افتاد وضع ما در حوزه، دانشگاه و در جامعه هرچه بود، بهتر از شرايط كنوني بود كه رهبر فرزانه انقلاب بيايند و از روند توليد علم در رشته هاي علوم انساني و علوم اسلامي گلايه كنند. اگر كمي به عقب بازگرديم و عملكرد خويش را واكاوي كنيم، خواهيم ديد وقتي استاد مطهري را به شهادت رساندند و امام فرمودند به كتب و تفكرش مراجعه كنيد، و ما به اين توصيه عمل نكرديم؛ مفتح را به شهادت رساندند؛ امام فرمودند وحدت حوزه و دانشگاه را دريابيد و ما روز به روز نسبت به هم بدبينتر شديم، بهجاي تبادل در حوزه هاي نظري مشترك، دو جبهه مستقل و منفك بنا نهاديم و هركداممان بر طبل خود كوبيديم. دست آخر هم انقلاب فرهنگي را كليد زده و عذر هر چه دانشجو و استاد سكولار و وابستگان به گروهك ها را خواستيم؛ بهزعم خود، تحولي در كتب درسي ايجاد كرديم و باز در عين ناباوري از ميان نيروهاي انقلابي خود كه به دانشگاه فرستاده بوديم، همان ها را بعد از 10 – 20 سال سكولار ديديم. دانشجوي پيرو خط امام ما، فلسفه را در غرب مي ديد، نظام اجتماعي ايران را با نظم غربي مقايسه مي كرد، الگوي پيشرفت كشورش را با نسخه بانك جهاني مي نوشت و اگر تا ديروز پرچم آمريكا را در برابر لانه جاسوسي به آتش مي كشيد، امروز نمي توانست نفرت خود را از واژه مرگ بر آمريكا پنهان كند.
اما زماني كه ما وارد دهه سوم انقلاب شديم و فضاي دانشگاه ها و حتي حوزه ها را ديديم، با چهره هاي سكولار رشد يافته در فضاي جمهوري اسلامي روبهرو شده و بر اساس ملاحظات آنان شروع به نظريهپردازي كرديم، آن هم چه نظراتي! اوج اين نظرات بعضا بياساس – كه بعدها مشخص شد از سوي برخي چهره هاي سكولار مستتر در حوزه فكري جامعه منتشر مي شد – مربوط به استحاله دانشجويان و اساتيد علوم انساني بود. منتقداني كه مي گفتند «دانشجويان و اساتيد ما تحت تأثير تفكرات غرب قرار گرفتهاند، و اين به دليل عدم نظارت ماست.» آخر در ذهن خود هم تصور نمي كردند كه استحاله زماني مي تواند صورت بپذيرد كه ما و شما براي دانشگاه خود كاري كرده باشيم، سياستگذاري براي رشته هاي علوم انساني خود انجام داده باشيم، آينده اي روشن براي فارغالتحصيلان آن ترسيم كرده باشيم و سطحي قابل قبول از مبادلات فكري ميان دانشگاه و حوزه ايجاد كرده باشيم.
وقتي ما در برخي از اين وظايفمان كمكاري كردهايم و يا بعضي ديگر را به كل به فراموشي سپردهايم، مي توانيم بگوييم كه دشمن رشته هاي ما را پنبه كرده است! اصلا آيا ما رشته اي تنيدهايم كه دشمن بتواند آن را پنبه كرده باشد؟! يا اين كه دانشجويانمان را با بودجه بيتالمال در دانشگاهي كه هنوز تحولي در آن رخ نداده به يك استاد غربزده تبديل كردهايم. دانشجويانمان با خواندن جزوه توليدي 30 سال پيش اساتيد و منابع درسي 50 سال گذشته و كتب بعضا ضعيف اسلامي در دانشگاه در مسيري مي روند كه ديگر نياز به حمله غرب نيست و با اين اوصاف آنچنان گوي سبقت را از غرب ربودهايم كه دشمن فقط با اهداي بورس به نخبگان، ماحصل توليد ما را فرآوري مي كند و بهخورد خودمان مي دهد.
آن وقت دانشجو، استاد سكولار مي شود، غربزده مي شود، منش و رفتارش، آمال و آرزوهايش در غرب ظاهر مي شود و اگر هم مذهبي باشد، هرگز ورود دين را به حكومت نمي پذيرد، هرچند كه اصل اين بحث فقط مربوط به دانشگاه نمي شود و متأسفانه حوزوياني هم دچار درد دانشگاهيان شدهاند.
با اين اوصاف، مسئله اي كه بيش از ساير مطالب بر سكولاريزه كردن دانشجويان و فارغالتحصيلان علوم انساني اثر مي گذارد، آن است كه توليدات آنان (با توجه به غيربومي بودن) با عدم استقبال افكار عمومي مواجه ميشود. اين كه چرا توليدات جامعهشناختي من محقق علوم انساني، جايگاهي در منبر واعظان ندارد و نمي توانم توليدات خود را بهطور مستقيم بهدست مردم برسانم، يا به عبارتي چرا چرخدنده هاي موتور محرك دانشگاه به چرخدنده هاي جامعه مرتبط نمي شود تا به تحول بينجامد؟ طبيعي است كه چرخدنده هاي توليدات غربي دانشگاه ها در ايران در مقايسه با جامعه ايراني، با ISI غرب همراهتر خواهد بود و عاملي مؤثر در رشد توليدات غرب در حوزه علوم انساني خواهد شد. آنگاه حق مي دهيد كه تعداد مقالات ISI و مهاجرت روزافزون دانشجويان به غرب را در پي داشته باشد. چراكه فردي كه در محتواي غرب رشد يافته است، چشماندازي براي ادامه رشد خود (هرچند غلط) در غرب مي يابد (هرچه باشد بهتر از آن است كه در سر درگمي بهسر ببرد).
حال چه اكسيري مي تواند دواي درد اين مشكل بزرگ باشد؟ چه مي توان كرد كه دانشگاه و حوزه دست از پا فشاري و مواضع سرسختانه غلط خود بردارند. چه مي توان كرد كه حوزه حداقل مانند دانشگاه مدركگرا نشود؟! نظر حقير كه روزي در جمع دانشجويان بودهام و زماني هممبحث دوستاني حوزوي، آن است كه در ابتداي امر بايد همگي ضعف هاي خود را بپذيريم؛ فرقي نمي كند دانشگاه، حوزه، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و… همگي در ايجاد چنين فضايي مقصر هستند. پس نبايد به دنبال متهم كردن همديگر گشت. دوم آن كه دانشگاه ها و حوزه هاي علميه ما نيازمند يك انقلاب بزرگ و تحول جدي هستند، انقلابي كه با حكم و دستور مسئولان به واقعيت نخواهد رسيد. اين تحول بزرگ بهواسطه بيداري دانشجويان و طلاب روي خواهد داد. همان تحولي كه بارها رهبر فرزانه انقلاب در ديدارشان با مدرسان حوزه علميه و اساتيد دانشگاه و دانشجويان و طلاب، آن را متذكر شدهاند. اگر دانشجويان نسبت به مطالبي كه در كلاس هاي درس به آنها آموزش داده مي شود، طرح سئوال و شبهه كنند و سطح توقع خود را بالاتر از آن چه كه غرب براي آنها به تصوير كشيده است، ترسيم كنند، يقينا به خودي خود فضاي تحول از ميان دانشجويان به اساتيد منتقل شده و شرايط را براي انقلاب فرهنگي واقعي در دانشگاه ها مناسب خواهد كرد. البته مي توان همين مسير را براي ايجاد تحول در حوزه هاي علميه متصور بود و تحول واقعي را ايجاد كرد. تشكل هاي دانشجويي و طلاب در ايجاد جنبش تحول در حوزه و دانشگاه مي توانند نقش بهسزايي را ايفا كنند. سوم آن كه بايد اساتيد (بهويژه دانشگاه) را در بطن جامعه درگير كرد، مدينه فاضله علوم انساني براي دانشگاه هاي ما، آن است كه در مساجد، اساتيد دانشگاهي بتوانند توليدات ارزشي و اسلامي خود را به جامعه ارائه دهند و نظريات فلاسفه ما ريشه در كلام قرآن و فرهنگ والاي ايراني داشته باشد. بهگونه ديگر، توليدات دانشگاهي ما در حوزه علوم انساني قابل درك و فهم براي جامعه شود.
و چهارم آن كه بايد براي مديريت توليدات علوم انساني در كشور تصميمگيري واحد صورت گيرد. تصميمگيري هاي موازي و بعضا متضاد و متناقض باعث تشويش در حوزه علوم انساني شده است. پس بايد شورايي مركب از نيروهاي خوشفكر، متعهد و متخصص بر رأس تصميمگيري هاي عالي در حوزه علوم انساني در حوزه هاي علميه و دانشگاه شكل گيرد. تصميمگيري هاي اين شورا بايد بهگونه اي باشد كه دانشگاه و حوزه را به عنوان مكمل يكديگر مد نظر قرار دهد و تمام سعي و تلاش خود را براي ايجاد كانون واحد توليد علوم انساني در ايران به خرج دهد.
مخلص كلام آن كه با همه گفته ها و نقدهايي كه وارد شد، مي توانيم با افتخار بگوييم كه همانند بسياري از كشورهايي كه داراي پيشينه تاريخي هستند، فرهنگ ما تسليم غرب نشده است. فرهنگ ايراني و جمهوري اسلامي در طول 30 سال اخير مرتبا در حال تلاش براي تحول بوده و تصميمگيري هاي 30 ساله اخير مي تواند مؤيد اين بحث باشد. پس بايد اميدوار بود بر پيشرفت و تحول در انديشه. به اميد ظهور تحولگر ابناء بشر
دانشجويانمان با خواندن جزوه توليدي 30 سال پيش اساتيد و منابع درسي 50 سال گذشته و كتب بعضا ضعيف اسلامي در دانشگاه در مسيري مي روند كه ديگر نياز به حمله غرب نيست و با اين اوصاف آنچنان گوي سبقت را از غرب ربودهايم كه دشمن فقط با اهداي بورس به نخبگان، ماحصل توليد ما را فرآوري مي كند و بهخورد خودمان مي دهد
—————-
در همین زمینه:
– | نگاهي به مروجان علم سكولار /مهدي طوسي |
– | حذف تنها راه نيست ولي يكي از راه هاست /مهدي طوسي |
– | چگونه دانشگاه ها اصلاح مي شوند /عبدالله عبدالهي |
– | كديور با جعل سند عضو هيئت علمي شد /محسن نيكبخت |
– | زيرساخت ها مشكل دارند نه آدم ها /دكتر اردشير خزايي |
– | بايد پاي يك انقلاب فرهنگي ديگر بايستيم /محمد رضايتي |
– | پله پله تا اسلامي كردن دانشگاه /محمد افكانه |
– | ضرورت عبور از شعار /مهدي عباسي مهر |
– | اين جا ايران است بهار 1392 /اميد مهدي نژاد |
مواظب خط قرمز باش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لابد خط قرمز نديدي كه به اين مقال چنين وجاهتي مي دي
درود بر مهدی عزیز
مطلب بسیارخوبی بود
امیدوارم این بیداری هر چه سریع تر در دانشگاه و حوزه ایجاد گردد
عالی بود
کار ماها شده به هم دیگر گیر بدیم و گویا کاری جز این نداریم
… جهاد علمي …
سلام من شمارو خیلی دوست دارم دمت گرم داش مهدی قربونت برم اگه شد یه تلفن جهت تماس برام بفرست
یاعلی مصطفی غفاری
همدان
ببین پسرم سیاست رو بسپار به اهلش شما بهتر بری ما همون خورده سنگات بازی کنی که شاید یه نخاله از روی کول این مردم از کوهای که رئیس جمهورت رو دوششون گذاشته برداری . مهندس این نگاه فاشیستی تو و امثال تو که می خوان بزنن خراب کنن ، بکشن ، تخریب کنن ، به قول خودشون گرد خاک کنن مملکت به لحن کشیده .بدورد شاد زی مهندس سنگ ریزه عزیزم تو برو یک انقلاب تو ذهن ورم کرده دوستات بکن . تو امثال تو که دانشجو نیستین خواهشن فکر انقلاب واسه دانشگاه نباشین همون بهتر که بری بالا سر چاه نفت وایستی مهندس .
مثل اینکه فقط به سن و سالت اضافه شده!
هنوز ادب رو چاشنی قلم و گفتارت نکردی؟!
قلم من نه از شما و امثال شما و بزرگترای شما (….) اجازه برای نوشتن نمی گیره!
اگر اظهار نظرای بنده به دور از شئونات سیاسی (از منظر شما) هست ، خوب دقیقا درست گفتی، چون اصلا سیاسی نیست، این نوشتار کاملا فرهنگیه(معلومه که اصلا نخواندیش و داری اظهار نظر می کنی).
در ضمن نگران شدی که با چهار خط نوشته من، فردا علوم سیاسی دچار تحول بشه و امثال شماها بی سرو سامان بشید! (که هستید؛ بگذار فارغ التحصیل که شدی، خودت می فهمی)
خیالت راحت
تا وقتی امثال تو دانشجوی علوم سیاسی راحت طلب با اون اساتید راحت طلب تر از شما وجود دارند؛ نه تنها تحولی صورت نمی گیره، بلکه روز به روز فارغ التحصیلان هم رشته ای شما بیشتر باید دنبال کارهای بی ربط به رشته خود بروند!
اگر نمایشگاه کتاب امسال رو آمده بودی می فهمیدی که چی می گم
تو که مثلا داری تربیت معلم درس می خوانی، فوق لیسانس تهرانش داشت غرفه داری می کرد!!!!!
من انقلاب در حوزه علوم انسانی رو بر مبنی تحول استاد و دانشجو می خوام نه بر مبنی تصمیم خارجی!!!!!
اتفاقی دوباره رد شدم .
1- انقلاب فرهنگی نه بگو پاکسازی برای این که یه مشت بیسواد با سهمیه بتونن راحت نفس بکشن . خوب بیکار بودن بهتر از این که آدم برای چس مثقال پول به فاشیست ها باج بده . من از روز اولی که درس خوندم انتظار نداشتم برم سر کار وگرنه مثل دوستات که الان پست گرفتن ( تو رو نمی گم که همیشه گفتم سالمشون تویی ) میموندم باج می دادم سر کار می رفتم . آدم غرفه داری کنه یا نه تو پیتزا فروشی گارسون باشه بهتر از اینه که شعار بده عزیزم مطلبتو خوندم فرهنگی نگو بگو بی فرهنگی بود عناد و ستیز با علم بود
2- من به این نتیجه رسیدم آدم تو شکم مردم چیزی بریزه بهتر از این که تو کله پوک امثال آدمای مثل بخواد چیزی برسه شکم خالی رو می شه پر کرد اما با مغز خالی چی میشه کرد .
اما گفتی راحت طلب خوب اگر تلاش برای دریوزگی و پای منبر رفتنه که دکتر دکتر اینو گفت دکتر …. اینو گفت ما راحت طلبیم اما اگر اینه که چرا وارد بازی کثیف تو امثال تو که نه بزرگای تو نمیشیم برای اینه که قدرت و فساد دولت رو خوب می شناسیم چون مثل تو با سنگ و قلوه سنگ بازی نمی کردیم علم سیاست می خوندیم اما بیکاری ما عزیزم معلول احوال ادمای بی بصیرتی که یک شبه تصمیم می گیرند و نیاز به برنامه ریزی ندارن . اون دکتر فلابیتون که یک دانشگاهی هم هست و الان کعبه امال تو و امثال تو بی خرد تر از این حرفاست که به حرف کارشناسا گوش بدهتا وقتی فکر کنین دانشگاه پادگان رجز خوانی امثال شماست تا زمانی که یک شبه 100 تا طرح تصویب می کنید … نیازی به کارشناس ندارین چون ایران شما یک روستای 1 میلیونی که به کدخداش رای دادین . عزیزم امیدوارم ناراحت نشی که می شی
گفتی نمایشکاه کتاب درسته به ما پول از خزانه ملت واریز نمی شه اما توصیه می کنم یه سری به کتاب خانه شخصی من بزنی تا یک کم اطلاعاتت بروز شه .