بدون شرح !……….نوشتنی نیست
نماز جمعه تهزان آیت الله خامنه ای
اشتراک گذاری
۰۱ تیر ۱۳۸۸
2041 بازدید
کد مطلب : 230
آیت الله خامنه ای ای سید ما و ای مولای ما رهبر معظم انقلاب عباسی مهر نماز جمعه تاریخی نماز جمعه تهران
نماز جمعه تهزان آیت الله خامنه ای
صحبت های ایشان بسیار راهگشا بود
همه باید ابن صحبت ها را سرلوحه فعالیت های خویش قرار دهند
من هیج موقع خطبه های نماز حمعه را گوش نمی کردم
ولی برای اولین بار پای تلوزیون نشستم
همه باید قدر جایکاه ویژه نمار جمعه رو بدنبم
khotbehhaye tofani !
ی دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم
برگرد تا سربند یا زهرا نبستیم.
عشق یعنی یک خمینی سادگی…
عشق یعنی با علی دلدادگی….
عشق یعنی دست تو پرپر شده…
عشق یعنی یک علی رهبر شده…
عشق یعنی لافتی الا علی….
عشق یعنی رهبرم سید علی..
سلام به مهدی عباسی مهر گرامی.
داشتم کلمه ی ” مهدی عباسی ” رو در موتور جستجوی گوگل سرچ می کردم سر از اینجا در اوردم.
وب نوشت هات رو تماما وقت نشد بخونم اما با کلاش مینویسید.
من شمارو لینک میکنم اگه افتخار دادید لیتکم کنید.
abharnet.ir
سلام. نگفته بودی وبلاگ زدی. لینکت می کنم.
راستی یادم رفت. لوگوی اوبونتو رو هم بذار اون زیر. دارم اسباب کشی می کنم به اوبونتو
سروده اي از مصطفي بادکوبه اي:
وقتي تو مي گويي وطن
وقتي تو مي گويي وطن من خاک بر سر مي کنم
گويي شکست شير را از موش باور ميکنم
وقتي تو ميگويي وطن بر خويش مي لرزد قلم
من نيز رقص مرگ را با او به دفتر مي کنم
وقتي تو مي گويي وطن يکباره خشکم مي زند
وان ديده ي مبهوت را با خون دل تَر مي کنم
بي کوروش و بي تهمتن با ما چه گويي از وطن
با تخت جمشيد کهن من عمر را سر مي کنم
وقتي تومي گويي وطن بوي فلسطين مي دهي
من کي نژاد عشق با تازي برابر مي کنم
وقتي تو مي گويي وطن از چفيه ات خون مي چکد
من ياد قتل نفس با الله و اکبر ميکنم
وقتي تو ميگويي وطن شهنامه پرپر مي شود
من گريه بر فردوسي آن پير دلاور ميکنم
بي نام زرتشت مَهين ايران و ايراني مبين
من جان فداي آن يکتا پيمبر مي کنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ايران مي دود
من آيه هاي عشق را مستانه از بر مي کنم
وقتي تو مي گويي وطن خون است و خشم وخودکشي
من يادي از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهي در فلسطين) ميکنم
ايران تو يعني لباس تيره عباسيان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور مي کنم
ايران تو با ياد دين، زن را به زندان مي کشد
من تاج را تقديم آن بانوي برتر مي کنم
ايران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کيش مهر و عفو را تقديم داور ميکنم
تاريخ ايران تو را شمشير تازي مي ستود
من با عدالتخواهيم يادي ز حيدر ميکنم
ايران تو مي ترسد از بانگ نوايِ ناي و ني
من با سرود عاشقي آن را معطر ميکنم
وقتي تو ميگويي وطن يعني ديار يار و غم
من کي گل”اميد”را نشکفته پر پر ميکنم