سخنرانی امام موسی صدر در کلیسای کبوشیین بیروت

دانلود
اشتراک گذاری
463 بازدید
کد مطلب : 2052

خدایا، تو را سپاس می‌گوییم. پروردگارا، اى خداى ابراهیم و اسماعیل، ای خداى موسى و عیسى و محمد، ای خداى مستضعفان و همۀ آفریدگان.

سپاس خدایى راست که ترسیدگان را امان و صالحان را نجات می‌دهد، مستضعفان را ارجمند و مستکبران را بی‌ارج می‌سازد. خسروان را هلاک می‌کند و دیگران را بر جای آنان می‌نشاند. و سپاس خدایى را که درهم‌کوبندۀ جبّاران، نابودکنندۀ ستمگران، فروگیرندۀ گریزندگان، کیفردهندۀ ستم‌پیشگان و فریادرس فریادخواهان است.

خدایا، تو را شکر می‌گزاریم که ما را به عنایت خود موفق داشتى و به هدایت خویش گردآوردى و با رحمت خویش دل‌های ما را یکى کردى.

ما، اکنون، در پیشگاه تو و در خانه‌اى از خانه‌هاى تو، در وقتِِ روزه، از برای تو، گِرد آمده‌ایم. دل‌های ما به سوى تو پر می‌کشد و ذهن ما نور و هدایت را از تو برمىگیرد، با این اعتقاد که تو ما را فراخوانده‌اى تا، در کنار یکدیگر، در خدمت به خلق گام برداریم و بر وحدت کلمه، براى سعادت آفریدگانت، اتفاق کنیم. به درگاهت روى نهاده‌ایم و در محرابت نماز گزارده‌ایم.

براى انسان گِرد آمده‌ایم، که ادیان از براى اوست، ادیان یکى بودند و هریک ظهور دیگرى را بشارت مىداد و دیگری را تصدیق مىکرد. به این ادیان، خداوند مردم را از تاریکی‌ها به سوى نور برکشید و آنان را از اختلافاتِ پراکَننده و تباه‌کنندۀ بسیار نجات داد و به ایشان پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت.

ادیان یکى بودند، زیرا در خدمتِ هدفى واحد بودند: دعوت به خدا و خدمت به انسان. و این دو نمودهاى حقیقتى یگانه‌اند. و آنگاه که ادیان درصدد خدمت به خود برآمدند، تفاوت پیدا کردند. هریک از آن‌ها چندان به خود توجه کرد که نزدیک بود هدفِ اصلى فراموش گردد. اختلافات شدت گرفت و رنج و محنت انسان فزونى یافت.

ادیان یکى بودند و یک هدف بیش نداشتند: در افتادن با خدایان زمینى و طاغوت‌ها و یارى مستضعفان و ستم‌دیدگان. این دو نیز نمودهاى حقیقتى یگانه‌اند. و چون غلبۀ ادیان و پیروزی مستضعفان به دست آمد، مظلومان دیدند که طاغوت‌ها چهره عوض کرده و زودتر از همه به غنائم رسیده و در صدد برآمده‌اند که بر آنان به نام ادیان و با سلاح دین حکومت کنند. و اینگونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و مصیبت ادیان و اختلاف آن‌ها پدید آمد. هیچ اختلافی نیست مگر در منافع سوءاستفاده‌کنندگان.

ادیان یکى بودند، زیرا مبدأ همۀ آن‌ها، خدا، یکی است؛ هدف همۀ آن‌ها، انسان، یکی است؛ و میدان سرنوشت، جهان هستى، یکی است. و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان فاصله گرفتیم، خدا هم ما را وانهاد و از ما دور شد و ما گروه گروه گشتیم و به راه‌های گوناگون رفتیم و میان ما اختلاف و تفرقه افتاد؛ جهان یکتا را پاره پاره ساختیم و به خدمت منافع خاص درآمدیم و معبودهاى دیگر، جز خدا برگزیدیم و انسان را تباه کردیم.

اکنون به راه درست و به انسانِ رنجدیده بازمی‌گردیم تا از عذابِ الهى نجات یابیم. براى خدمت به انسانِ مستضعفِ تباه‌شدۀ ازهم‌گسیخته گردِ هم می‌آییم، تا در همه چیز و در راه خدا یکى شویم و ادیان یکى باشند. قرآن کریم مىفرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَهً وَاحِدَهً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللهِ مَرْجِعُکُمْ.»[۱]

در این هنگام، در این کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینى و بنا به دعوت مسئولان متعهد، خود را در میانۀ راه در کنار شما مىبینم: هم اندرزدهنده و هم اندرزپذیر؛هم گوینده و هم شنونده؛ با زبان خود سخن می‌گویم و با قلب خود مىشنوم. تاریخ گواه ماست. به او گوش فرامىدهیم و خود نیز به ما گوش می‌دهد. تاریخ گواه لبنان است: دیارِِ تلاقی، دیارِ انسان، وطنِ ستم‌دیدگان و مأمن ترسندگان. در این حال و هوا و این چشم‌انداز والا، مىتوانیم به پیام‌های اصیلِ آسمان گوش دهیم، زیرا ما به سرچشمه‌ها نزدیک شده‌ایم.

این حضرت مسیح(ع) است که در مهرِِِ خشم‌آمیز خود فریاد مىزند: «هرگز هرگز! مهر خدا و بی‌مهری به یک‌جا جمع نمىشود.» و صداى او در جان‌ها مىپیچد و ندایى دیگر از پیامبر رحمت اوج مىگیرد که: «به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده است کسى که سیر به خواب رود و همسایه‌اش گرسنه باشد.»[۲] و هر دو صدا در بستر زمان درهم می‌تنند و پژواک آن‌ها بر زبان پاپ جاری مىشود و به مناسبت روزه گوید: «مسیح و فقیر یکی باشند.» و در رسالۀ معروفش به نام پیشرفت ملل براى کرامت انسان خشمگین مىشود و مانند مسیح در معبد مىگوید: «آن تجربۀ سترگى بود که آن‌گونه تحقیرها که در حق کرامت انسانى روا مىشد، با خشونت دفع گردد.» و باز گوید: «به لحاظ انسانی، نظام‌های ستمگر منحط‌ترین‌اند، زیرا از سوءاستفاده از جایگاه حکومت و پایمال کردن حقوق کارگران و قراردادهای یک‌طرفه نشأت گرفته‌اند.»

آیا این نداى پاک با آنچه دربارۀ هدف در آثار مسلّم اسلامى آمده است تفاوت دارد: «من ـ خدا ـ نزد شکسته‌دلانم؛ آنگاه که از مریضى عیادت می‌کنی یا به، فقیرى یارى می‌رسانی یا حاجتِ نیازمندى را روا مىکنى، من نزد آنانم.»

امّا دربارۀ وسیله، خدا هرگونه کوششى براى اقامۀ حق و هرگونه تلاشی برای یارى مظلوم را جهاد در راه خود و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهده‌دار یارى و نصرت است.

با این گواهی‌ها به انسان برگردیم تا نیروهاى تباه‌کننده و جداکنندۀ او را بشناسیم. انسان، این عطیۀ الهى، این مخلوقى که در صفات بر صورت خالقش آفریده شده است، این خلیفۀ خدا بر روى زمین، غایتِ هستى، مبدأ و مقصد جامعه و حرکت‌آفرین تاریخ است. این انسان برابر است با مجموع نیروها و توانایی‌هایش؛ نه از آن‌رو که فلسفه و فیزیک در قرن ما بر تبدیل و تحوِّل ماده – هر ماده‌ای- به انرژی اتفاق‌نظر دارند، بلکه از آن‌رو که ادیان و تجارب علمی تأکید می‌کنند که: «وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى.»[۳] براى انسان جز تلاش او چیزى نمىماند و کارهای او باقی‌است و ارزش انسان به پرتوهایی است که او در زمینه‌ها و افق‌های گوناگون می‌افکند. از این رو، هر قدر از توانایی‌های انسان صیانت کنیم و آن‌ها را توسعه دهیم، به همان اندازه او را تکریم و جاودانه کرده‌ایم.

اگر بُعد آسمانیِ ایمانْ به انسان احساس نامتناهى و همّت نامتناهی و پس از ناامیدی امید دائم مىدهد و نگرانیِ او را برطرف مىکند، و میان او و هم‌نوعانش از یک سو و دیگر موجودات از سوی دیگر هماهنگی پدید می‌آورد و این جلال و جمال را به او می‌بخشد، بُعد دیگر این ایمان از انسان صیانت می‌کند و محفاظت از او را واجب می‌شمارد و تأکید می‌کند که ایمانِِِ بدون التزام به خدمتِ انسان متصور نیست.

باید همۀ توانایی‌های انسان و توانایی همۀ انسان‌ها را حفظ کرد و توسعه داد. از همین روست که اصل کمال‌طلبى، از اولین رسالت‌ها تا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «پیشرفت و ترقی اصیل باید کامل باشد، یعنى همۀ انسان‌ها و تمامیتِ انسان را قوام دهد.» از این روست که، محض نمونه مىبینیم ادیان سرقت را حرام دانسته‌اند، زیرا سرقت غصب کردن قابلیت‌های انسان و دستاوردهای آن‌هاست. این سرقت امروز به‌صورت استثمار و احتکار جلوه می‌کند و به بهانۀ پیشرفت صنعتى یا تأمین آن نیازهاى ساختگى صورت می‌گیرد که از طریق ابزارهای تولید بر انسان تحمیل می‌شود تا او با احساس ولع کاذب، بیشتر مصرف کند. امروزه، نیازها برخاسته از طبیعت انسان‌ها نیست، بلکه، برساختۀ رسانه‌های وابسته به ابزارهای تولید است. اینگونه است که هر روز نیازی تازه بر انسان تحمیل می‌شود و توان و قابلیّت او را مستهلک می‌کند. این نیازهای ساختگی مانع از آن می‌شود که انسان از این توانایی‌ها در راهی که خود می‌خواهد، استفاده کند. بدین‌گونه نیز مىبینیم نیروهاى مختلفى که بازدارندۀ توانایی‌های انسان‌اند و آن‌ها را متلاشی یا پراکنده مىکنند،خود نیز تحولى عمیق یافته‌اند. البته اساس آن‌ها ثابت باقى می‌ماند هرچند شکل‌ها متفاوت و تحولات بسیار باشد.

برای نمونه دین با دروغ و دورویى و نیز با غرور و تکبر درافتاده است. و چون به‌صورت بنیادین به این خصلت‌ها مىنگریم به میزان تأثیر آن‌ها بر توانایی‌های فرد و گروه پی‌می‌بریم. دروغ حقایق را و نیز توانایی‌هایی را مسخ می‌کند که برای داد و ستد میان نوع بشر مهیّاست. رشد انسان با بذل این توانایی‌ها و گرفتنِ ما به‌ازای آن‌ها حاصل می‌شود. دروغ این توانایی‌ها را غیرواقعی می‌سازد و آن‌ها نادرست و ناشناخته می‌گردند و مبادلات مسخ می‌شود و توانایی‌ها بِلا استفاده می‌مانند.

کبر و غرور انسان را متوقف مىسازد، زیرا شخص مغرور حس مىکند که به مرتبۀ خودکفایى رسیده است، چندان که از دادوستد باز مىایستد و در نتیجه از تکامل بازمىماند. مردم نیز از برگرفتن از او و تکامل از طریق او خودداری می‌کنند و دادوستدی صورت نمی‌گیرد، و این یعنى مرگ توانایی‌ها. خصلت‌های هم‌سنخ دروغ و غرور نیز چنین است.

امّا آزادى فضای مناسب برای رشد توانایی‌ها و ظهور استعدادهای انسان در صورت فراهم بودن فرصت‌هاست. این آزادى همواره در معرض تجاوز قرار داشته و به بهانه‌هاى مختلف از انسان‌ها سلب مىشده است و از همین‌رو پیکارها و مناقشات سخت در راه نیل آن صورت می‌گرفته است.

سلب آزادى از انسان، او را تابع حجمی می‌کند که سلب‌کنندۀ آزادی برای او قائل است و، در نتیجه، حجم انسان و سپس گروه کوچک و کوچک‌تر مىشود. و آنگاه که انسان به این کوچک‌سازی تن نمی‌دهد و می‌کوشد- و ما نیز به اقتضای ایمان خود با او می‌کوشیم- که از طغیان این نیروى پراکننده و تباه‌کننده بکاهد، درحقیقت، او و ما بدون توجه به شکل و شیوۀ این کوچک‌سازی‌ها در طول تاریخ، از توانایى و کرامت انسان دفاع مىکنیم.

سلب آزادى و درهم شکستن توانایی‌ها در گذر زمان جلوه‌ها و صُوَر متفاوت داشته است: گاهى به‌صورت استبداد، گاهى به‌صورت استعمار، گاه به‌صورت نظام ارباب و رعیتى، گاه به‌صورت ترورِ اندیشه، گاه به هیئت و ادعاى قیمومیت بر مردم و اتهام آنان به نداشتن قدرت درک، گاه به‌صورت استعمار نو، گاه به‌صورت تحمیل مواضع بر افراد یا ملت‌ها، گاه به‌صورت فشارهاى اقتصادى و فرهنگى و فکرى، گاه به‌صورت بی‌توجهی برای محروم کردن برخى از مردم و برخی مناطق از فرصت‌ها، و گاه به‌صورت نگاه داشتنِِ مردم در جهل و بی‌سوادى و حتی محروم کردن مردم از بهداشت و سلب فرصت‌های تحرک و توسعه است.

ثروت، این بتِ بزرگ، که مسیحِ بزرگوار آن را برای ورود به ملکوتِ آسمان مانعی بزرگ‌تر از حجم شتر در گذر از سوراخ سوزن می‌داند، نیز مایۀ فتنه است. وقتی این ثروت با نادیده گرفتن دیگر نیازهای فرد و گروه می‌بالد، به این سبب که آثار ژرفی بر زندگی مردم می‌گذارد به هدف و نیرویی تباه‌کننده و پراکننده مبدّل می‌شود و بزرگ‌تر کوچک‌تر را می‌بلعد.

همچنین است تمام نیازهاى انسانى که به بهای نادیده گرفتن نیازهاى دیگرِ انسان تقویت می‌شوند و ما آن‌ها را شهوات می‌نامیم. هر نیازى در انسان انگیزه‌ساز و حرکت‌آفرین است، ولى اگر به قیمت مغفول ماندن دیگر نیازها شدّت یابد، فاجعه‌آفرین خواهد بود.

بدین سبب است مسئولیتِ بزرگ ما در برابر قدرت و ثروت و جاه و نفوذ و دیگر امکانات بشری. درحقیقت، چون نخواستند ایمان، که به رابطۀ خدا و انسان حضورى دائم می‌بخشد، شالودۀ تمدن جدید باشد، در این تمدن خلل پدید آمد. هنگامى که تاریخ تمدن را مدّنظر قرار می‌دهیم، می‌بینیم انسان در مقاطعی رشد یک‌جانبه و یک بُعدی داشته است. سیاست و مدیریت و اقتصاد و آبادانی چون بر پایۀ ایمان نبوده است رشدى ناهماهنگ می‌یابد و به استعمار و جنگ‌افروزی‌ها و جست‌وجوی بازارهای جدید و برقرار شدن دوره‌های صلحِ آمیخته به تجهیز و تسلیح منتهى می‌شود، و زندگى انسان میان جنگ‌های سرد و گرم و التیام زخم‌ها و صلحِ تسلیح‌مدار نوسان پیدا می‌کند.

حبّ ذات یا خویشتن‌خواهى که مایه و پایۀ کمال انسان است، آنگاه که به خودپرستى مبدّل شود، مشکل‌آفرین مى‌گردد.

تصادم و تبعیض نژادى و تحقیر دیگران و کشمکش شدید در هسته‌هاى مختلف جامعه، از خانواده گرفته تا جامعۀ بین‌الملل، همه و همه نزاع‌هایی هستند که علت‌شان یکى و چند و چون‌شان متفاوت است. این مناقشات که جزءِ بنیادین تکوین بشر تلقى شده است، حاصل تبدیل خویشتن‌خواهى به خویشتن‌پرستى است. انانیت و خودخواهىِ فرد در گروه نیز چنین است. گروه براى خدمت به انسان شکل گرفته است. طبع انسان مدنى و اجتماعى است. انسان موجودى است با دو بعد شخصى و اجتماعى. وقتی خودخواهی به جامعه سرایت کند، مشکل به صورت‌های مختلفى بروز می‌کند: از خودخواهى فردى تا خودخواهى خانوادگى، که انسان گرفتارِ تبعاتِ سوء آن بوده است، تا خودخواهى، که در دوره‌ای نظام حاکم بود و پیامدهایی هم داشت، قبیله‌اى تا خودخواهى فرقه‌اى و مذهبى، که ارزش‌هاى آسمانى را به مرتبۀ خصوصیات زمینى تنزّل داد و دین و مذهب را از محتوا تهى ساخت و رفعت و رفق و مدارای آن را از بین برد و ارزش‌های معنوی را وسیلۀ سوداگرى قرار داد تا خودخواهی میهن‌گرایانه.

میهن‌گرایی نیز هرچند از پاک‌ترین احساسات به شمار می‌رود وقتی که نژادپرستانه شود،احساس می‌کند به جاى خدا، وطنش را می‌پرستد و در آن صورت به خود اجازه می‌دهد عظمتِ وطنش را بر ویرانه‌هاى اوطان دیگران، و تمدنش را با تخریب تمدن‌های دیگر بنیان نهد، و سطح زندگی ملّتش را به بهاى فقیر شدن دیگر ملت‌ها بالا برد. نازیسم، که جهان را چند بار به آتش کشید، نمونۀ آشکار نژادپرستى است. این خودخواهی‌های وسعت‌یافته نخست، احساساتى سازنده بودند امّا ابعادی بزرگ‌تر به خود گرفتند و ویرانگر شدند. خویشتن‌دوستی و نیکی در حق خانواده و قبیله‌دوستى و وطن‌خواهى و وابستگی قومى اگر در حدود متعارف خود باشند، گرایش‌هایی مثبت در زندگى انسان‌اند.

اکنون به موضوع این سخنرانى، بازگردیم: نیازمندی‌ها و توانمندی‌های انسان.

انسان باید با جامعۀ خود منسجم و هماهنگ باشد. هر نیازى که به بهای نادیده انگاشتن دیگر نیازها تأمین شود، وِِزر و وَبال خواهد بود. هر فردی که به بهاى تضییع حقوق دیگر افراد رشد کند، وِِزر و وَبال خواهد بود و هر گروهى که به بهاى نادیده گرفتن دیگر گروه‌ها رشد کند، نه‌تنها وبال که مصیبت نیز خواهد بود.

اعتدال حاصل درک وضعیت دیگران است و باعث می‌شود که انسان درد دیگران را درد خود بداند. همین تفکر است که دعوت به روزه‌داری می‌کند. این اعتدال ضامنِ صحتِ رشدِ هماهنگِ فرد و ضامنِ رشدِ هماهنگِ جوامع است.

لبنان سرزمینِ ماست؛ سرزمینى که انسانِِِ آن اولین و آخرین سرمایۀ کشور است و اوست که عظمت لبنان را با تلاش و مهاجرت و اندیشه و ابتکار عملش پدید آورده است. از این انسان است که باید صیانت کرد.

اگر کشورهاى دیگر، پس از انسان، سرمایه‌هاى دیگر دارند، سرمایۀ ما در لبنان، پس از انسان، باز خودِ انسان است. از این رو، تلاش ما در لبنان، در عبادتگاه‌ها و دانشگاه‌ها و دیگر نهادها، معطوف به صیانت کشور است که از طریقِِ صیانت از انسان در لبنان- همۀ انسان‌ها و همۀ ابعادِ انسان و در مناطقِ مختلف- به دست می‌آید.

اگر بخواهیم از لبنان صیانت کنیم، اگر بخواهیم براساس حس ملى خود عمل کنیم و اگر بخواهیم به حس دینى خود بر مبنای اصولِ عرضه‌شده پاسخ دهیم، باید انسانِ لبنان را جملگی و توانایی‌هایش را سربه‌سر پاس بداریم. در لبنان، ما شاهد محرومیت هستیم. این محرومیت از سوءِ تدبیر نشأت گرفته است و همگان مسئول‌اند. و همان‌گونه که در سخنان مبارک آمده است، سخت‌گیرى به قدر نیاز از برای انسان و به شرط عدول نکردن از انسانیتِ انسان، مجاز است.

حضار گرامى، مناطقى که ما و مردم لبنان در آن زندگى می‌کنیم، مانند خود مردم لبنان، امانتى هستند نزد ما و مسئولان. جنوب و دیگر مناطق امانت‌هایی هستند که بنا به فرمان خدا و ارادۀ وطن باید حفظ شوند. از این رو، باید بی‌درنگ مسئولیت را پذیرفت و به تدبیر و اقدام درست و فرصت‌ساز مبادرت کرد. خطای تدبیر و خطای اجرا هرکدام دو خیانت در امانت به حساب می‌آید: خیانتِ ارتکاب مستقیم فساد، و خیانتِ تضییع فرصت دیگران و به حیف و میل کردن اموال و حقوق عمومى. تفاوت گذاشتن به هر شکل و عنوانی که طرح شود باعث تفرقه است.

لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با واقعیت دشمن آشکار می‌شود، وقتی می‌بینیم دشمن جامعۀ نژادپرستانه‌ای تشکیل داده است که تباهی و جداسازی در همۀ جلوه‌های مالی و فرهنگى و سیاسى و نظامى آن ممارست عمدۀ اوست، تا جایى که گستاخانه به تحریف تاریخ و یهودى کردن شهر قدس و تخریب آثار تاریخى دست می‌زند. بنابراین، وطنمان را، نه‌تنها از برای خدا و انسانِ آن، باید حفظ کرد، که براى تمامىِ بشریت و براى نمایاندن سیمای برحق و چالش طلب، در برابر آن چهرۀ دیگر.

ما اکنون خود را در برابر فرصتى طلایى می‌بینیم، در برابر فصلى نو که لبنان امشب، با این پدیده که در تاریخ بی‌نظیر است، آغاز کرده است.

پس اى مردان و زنان مؤمن بیایید، باید براى انسان، همۀ انسان‌ها، انسان‌ها در بیروت و جنوب و عکار و حومۀ بیروت و کرنتینا و حی‌السلم، با یکدیگر هم‌دل و هم‌نوا شویم. این انسان در متنِ این فرصت، و به دور از هرگونه انزوا و رتبه‌بندى است. پس انسانِِ لبنان را پاس بداریم، تا پاسدار این کشور باشیم، کشوری که امانت تاریخ و امانت خداوند است.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته.

گالری پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *